کوه ، پابند ِ گرانجانی است
آسمان در نابسامانی است
ریشه نامردمی زنده است
زیر یک برف ِ زمستانی است
فتنه را گفتید خوابیده ؟
فتنه بیدار است ؛ پنهانی است
هر که را شغلی است در عالَم
شغل بعضیها مسلمانی است !
از جوانمردان ِ دورانند
کارهاشان � افتد و دانی � است
عید ِ آن مردم به غارت رفت
چشم این مردم به قربانی است
داغ ِ آن مردم به دلها بود
داغ ِ این مردم به پیشانی است !
کِشت اگر این گونه خواهد بود ،
حیفِ آن ابری که بارانی است
یک نفر امروز عاشق شد
کوچه مان امشب چراغانی است ...
*
شعر روی دست شاعر ، مُرد
درد از آن سانی که می دانی است
صحبت از قطع درختان بود
ابلهان گفتند : � عرفانی است � !
لا جرم اصلاح ِ ما مردم
کار استادان ِ سلمانی است
لب فرو بستن در این ایام
اولین شرط سخندانی است
*
یک نفر در زیر باران مُرد
کوچه اما غرق ِ مهمانی است ...